امروزه ضرورت « مطالعات تطبیقی هنر » در ادوار و فرهنگهای گوناگون که زوایای نهفته و پر اهمیت را از فرهنگ و تمدن بشری آشکار می سازد ، در تحقیقات باستان شناسی جایگاه ویژه ای را بخود اختصاص داده است . زیرا ماهیت « مطالعات تطبیقی هنر » ، یافتن تشابهات در موضوعات متفاوت و پی بردن به تفاوتها در موضوعات متشابه در یک پدیدة هنری می باشد که بر اساس دو اصل « فرم یا نقش » و « مضمون یا مفهوم » در راستای پیگیری سیر تحول و یا قیاس چگونگی تجلی آن در یک یا چند تمدن مورد ارزیابی قرار می گیرد .
نقوش برجسته یکی از بارزترین پدیده های هنری و از مهمترین آثار و اسناد باستان شناختی محسوب می شوند ، نقوش برجسته همانند تخته اعلانات و آگهی های امروزی ، دایره المعارف مصوری می باشند که با زبان «کلی گویی» و خاص خود مشتمل بر اطلاعات ارزشمندی بوده و در جهت تدوین و بازسازی بسیاری از مسائل مبهم سیاسی ، مذهبی ، اجتماعی ،نظامی و هنری که به نوعی در نقشهای برجسته بازتاب و تجلی یافته اند ، قابل توجه می باشند.
پیشینة این هنر در ایران که از قدمتی طولانی برخوردار بوده و مربوط به اواخر هزاره سوم ق.م و منتسب به اقوام « گوتیها » ، « لولوبیها » و « ایلامیها » می باشد ، پس از ورود آریائیها به فلات ایران به ویژه در دوران « هخامنشی » و « ساسانی » مورد توجه و عنایت قرار گرفته است . بطوریکه هنر مزبور در هر یک از دوره های فوق الذکر علی رغم ویژگیهای منحصر به فرد ، دارای وجه اشتراک و افتراق در ساختار « موضوع » و « تکنیک » می باشند.
در این پژوهش ، ابتدا به مطالعه و بررسی ویژگیهای نقوش برجسته در دوران تاریخی « هخامنشی و ساسانی » که خاستگاه مشترکی میان آنها ( ایالت پارس- فارس امروزی ) علی رغم آنکه حدوداً 556 سال فاصلة زمانی وجود دارد ، پرداخته شده، سپس آثار هنری (نقوش برجسته )آنها مورد مقایسه و تطبیق قرار گرفته است تا نسبت به بر طرف کردن یکی از کمبودهای عمدة جامعة پژوهشی کشور که همانا ضعف پژوهشهای تطبیقی در رابطه با شناخت و تحلیل نقشهای برجسته است ، گامی مؤثر برداشته شود